{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
دیــگر از آن همه شیطــنت و شلوغی خبــری نیست انقدر بخـــاطر ضبدرهای جلوی اسمم چوب روزگــار را خوردم که تبـــدیل شـدم به ساکــــــــــت ترین شاگـــــرد کلاس زنـــدگی
دلا تا کی اسیر یاد یاری؟ ز هجر یار تا کی داغ داری؟ کنون عمریست با امید وصلت درون سینه آسایش نداری
گاهی وقتها " یه شب " چند روز طول میکشه از سر دلتنگی........
دلم تنگ میشود گاهی برای خودم همیشه برای تو !
اینکه تمام عشقت را به کسی بدهی، تضمینی بر این نیست که او هم همین کار را بکند ! ((عشق سالهای وبا * گابریل گارسیا مارکز))
دست هايش بامن، چشم هايش در خيابان و دلش... اين را نمي خواهم بدانم ولي لعنت به دل هرزه اش!
وقتی چمدان های تقدیر بسته می شوند، هر چیزی را می شود در آن ها جای داد جز.... دلتنگی هایی که در هیچ چمدانی جا نمی شوند!!!
آنقدر دلتنگت شده ام ... که اگر نامه رسانت گرگ بیابان هم باشد قدمش را میبوسم..!!
يکى از دلخوشيهايى ک ديگه نيست، "ها" کردن دستاش از پشت تلفنه ...
هميشه با من يكرنگ بودي... سياهم مي كردي!
سخت است میدانی... اینهمه دل در دنیا هست , که هیچ کدام برایم تنگ نمیشود..
پشت آن پنجره ی رو به افق ، پشت دروازه ی تردید و خیال لا به لای تن عریانی بید ، من در اندیشه ی آنم که تو را وقت دلتنگی خود دارم و بس
برای شـناخت آدمـا فقـط کافیـه خـلاف میلـشون عـمل کنـی...
همیشــه همیــن بــوده دعــاهای بیهــوده در آغــوش تکــرار خــواب و بیــداری تـــــو و مــــن...
حالم راهم بزن.... خیلی وقت است خوشحالی هایم ته نشین شده اند.
برگرد و قصه بگو مادربزرگ... قصه هایش همیشه کابوس می آورد این قوطی دیازپام..
دیــگر از آن همه شیطــنت و شلوغی خبــری نیست انقدر بخـــاطر ضبدرهای جلوی اسمم چوب روزگــار را خوردم که تبـــدیل شـدم به ساکــــــــــت ترین شاگـــــرد کلاس زنـــدگی
دلا تا کی اسیر یاد یاری؟ ز هجر یار تا کی داغ داری؟ کنون عمریست با امید وصلت درون سینه آسایش نداری
گاهی وقتها " یه شب " چند روز طول میکشه از سر دلتنگی........
دلم تنگ میشود گاهی برای خودم همیشه برای تو !
اینکه تمام عشقت را به کسی بدهی، تضمینی بر این نیست که او هم همین کار را بکند ! ((عشق سالهای وبا * گابریل گارسیا مارکز))
دست هايش بامن، چشم هايش در خيابان و دلش... اين را نمي خواهم بدانم ولي لعنت به دل هرزه اش!
وقتی چمدان های تقدیر بسته می شوند، هر چیزی را می شود در آن ها جای داد جز.... دلتنگی هایی که در هیچ چمدانی جا نمی شوند!!!
آنقدر دلتنگت شده ام ... که اگر نامه رسانت گرگ بیابان هم باشد قدمش را میبوسم..!!
يکى از دلخوشيهايى ک ديگه نيست، "ها" کردن دستاش از پشت تلفنه ...
هميشه با من يكرنگ بودي... سياهم مي كردي!
سخت است میدانی... اینهمه دل در دنیا هست , که هیچ کدام برایم تنگ نمیشود..
پشت آن پنجره ی رو به افق ، پشت دروازه ی تردید و خیال لا به لای تن عریانی بید ، من در اندیشه ی آنم که تو را وقت دلتنگی خود دارم و بس
برای شـناخت آدمـا فقـط کافیـه خـلاف میلـشون عـمل کنـی...
همیشــه همیــن بــوده دعــاهای بیهــوده در آغــوش تکــرار خــواب و بیــداری تـــــو و مــــن...
حالم راهم بزن.... خیلی وقت است خوشحالی هایم ته نشین شده اند.
برگرد و قصه بگو مادربزرگ... قصه هایش همیشه کابوس می آورد این قوطی دیازپام..
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}